جدول جو
جدول جو

معنی خجسته داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

خجسته داشتن(بَ اَ تَ / تِ شُ دَ)
مبارک داشتن. میمون داشتن. تبرک گرفتن. تیمن داشتن: کارش از خجسته داشتن کرم بدان بزرگی شد تا اردشیر بحیلت آن کرم را بکشت و از آن پس توانست... (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ گُ تَ)
ملول کردن. ناشاد کردن. خشنود نکردن:
پیام ما که رساند بخدمتش که رضا
رضای اوست اگر خسته دارد ار خشنود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
دارای دسته بودن. قبضه داشتن. جایی برای گرفتن بدست داشتن. دنباله داشتن. دمکی داشتن، اجزاء گردآمده داشتن، افراد بهم آمده داشتن. جوقی و گروهی از نوعی بهم داشتن:
کبوترباز معشوقی بدام آورده دلها را
که از خیل ملک هم چون کبوتر دسته ای دارد.
سالک یزدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسته داشتن
تصویر بسته داشتن
((~. تَ))
مقید ساختن
فرهنگ فارسی معین